travel

این قسمت دوم از مطلبی است که یک گردشگر استرالیایی در مورد تجربیات خود در طول سفر‌هایش به دور دنیا نوشته است.

برای مطالعه قسمت اول این مقاله روی اینجا کلیک کنید.

6. داشتن یک زندگی خوب بهترین راه برای قانع کردن مردم است.

دیگر جر و بحث کافی است. عوض آن، جوری زندگی کنید که دوست دارید. وقتی مردم نتایج اینکار و علاقۀ شما به زندگی را ببینند، تائید خواهید شد. نیازی نیست که آنها را “قانع” کنید. فقط به آنها نشان دهید که به آنچه می‌خواستید رسیده‌اید، به آنها بگوئید چطور اینکار را کرده‌اید و آنها کم‌کم متوجه می‌شوند که شاید شما واقعا دیوانه نباشید.

7. هیچکس زندگی بی‌مشکلی ندارد.

تقریبا همه مشکل دارند، و با اینحال قیافه‌ای شجاع به خود می‌گیرند – فرض نکنید که زندگی آنها راحت است. شما از هر فرد آنچه را می‌بینید که او می‌گذارد ببینید و مطمئنا هیچ ایده‌ای ندارید که آنها درگیر چه هستند و با چه مشکلاتی دست و پنجه نرم کرده‌اند تا به این موقعیت رسیده‌اند، موقعیتی که شما آن را “راحت” می‌نامید. این یک مساله جهانی است – میلیونر‌ها، دانش‌آموزان، خلافکاران و … همه داستانی برای تعریف کردن دارند. هیچوقت به خاطر آنکه داستان را کامل نمی‌دانید زندگی آنها را راحت ننامید.

8. گفتن “نمی‌دانم” اصلا شرم‌آور نیست.

در بعضی از فرهنگ‌ها اذعان به ندانستن در مورد یک موضوع مشخص می‌تواند تبدیل به یک لکۀ ننگ برای فرد شود. اما همه می‌دانیم که ادعای دانستن کردن بسیار بدتر است. فقط بگوئید که “نمی‌دانم” زیرا صداقت حرکت بسیار هوشمندانه‌تری است.

9. پول بیشتر هیچوقت مشکلات شما را حل نخواهد کرد.

تا وقتی که در خیابان زندگی نمی‌کنید یا گرسنه نیستید، پس “نیاز” به پول بیشتر ندارید. وقتی که زمان کافی با آدم‌هایی بگذرانید که بدون تقریبا هیچ‌چیز زندگی می‌کنند و با اینحال یک زندگی کامل دارند، آنوقت این موضوع را واقعا خواهید فهمید. هرچیز بی‌نظیری در مورد زندگی حتی 1 ریال هم قیمت ندارد و باقی چیز‌ها نیز از آنچه فکر می‌کنید ارزانتر هستند.

10. دارائی‌ها شما را مال خود می‌کنند.

به دلیل واقعی خود برای خریدن مزخرفات گرانقیمت بیشتر دقت کنید تا متوجه بشوید که تمام آن برای تائید گرفتن از دیگران به طرق مختلف است. شما واقعا به هیچ‌چیزی نیاز ندارید مگر آنکه مساله مستقیما با کار یا بقای شما مرتبط باشد. نیاز به خریدن مزخرفات جدید بر زندگی شما حکمفرما است – این میل باعث می‌شود در یک خانه مشخص با اثباب مشخص محبوس شوید و بر مقدار پولی هم که کسب می‌کنید تاثیر می‌گذارد. و تقریبا هیچوقت هم باعث غنی‌تر شدن زندگی شما به هیچ صورتی نمی‌شود. هر چقدر کمتر دارایی داشته باشید، بهتر است.

11. تلویزیون بزرگترین سیاهچالۀ زمانی است که بشر در اختیار دارد.

من بسیاری از زندگی خود را قبل از 21 سالگی با گذاشتن 3 تا 4 ساعت وقت برای تماشای تلویزیون تلف کردم. من تقریبا بابت هر ثانیۀ آن دوره پشیمان هستم. زندگی آن بیرون داشت از کنار من می‌گذشت و من پشت تلویزیون بودم.

تلویزیون یک بخش مهم از قرن بیستم بود و برای عموم ارتباطات و اخبار را به همراه آورد. اما اکنون بیهوده است. مردم اخبار متعصبانه از آن می‌شنوند، در حالیکه جایگزین‌ها بسیار بهتری برای آن وجود دارند، به تماشای سریال‌های مزخرف تلویزیونی می‌نشینند که هیچ به آنها یاد نمی‌دهد، و آنقدر ساعات زیادی از زندگی آنها را در خود می‌بلعد که گویا فراموش می‌کنند که دارند با این فکر که زمان کافی برای دنبال کردن رویاهای واقعی خود در زندگی را ندارد، گول می‌زنند.

تلویزیون آدم‌ها را تشویق می‌کنند که غیراجتماعی باشند. اما مطمئنا می‌توانید به تلویزیون تماشا کردن با دوستان خود بپردازید – به خانۀ دوستان خود بروید تا همراه یکدیگر به تماشای یک سریال که دوست دارید، بپردازید. یا اینکه برای تماشای مسابقۀ فوتبال دور هم جمع شوید. اما بدانید که با نشستن جلوی یک صفحۀ تلویزیون که هیچ ارتباطی هم با آن ندارید، زندگی شما غنی نخواهد شد.

12. اینترنت بزرگترین وسیله‌ای است که بشریت تاکنون داشته، اما باید درست از آن استفاده کرد.

برعکس تلویزیون، شما با اینترنت تعامل دارید و می‌توانید نقش داشته و در فضای مجازی، اجتماعی باشید. اینترنت همۀ اجتماعات دور دنیا را به هم متصل می‌کند و بدون آن، 8 سال گذشته برای من بسیار سخت‌تر می‌شد. با این وجود، اینترنت نیز همان پتانسیل تلویزیون را برای تبدیل شدن به یک سیاهچالۀ زمان دارد. از آن برای غنی کردن زندگی خود استفاده کنید، اما بر میزان استفاده خود از آن محدودیت بگذارید تا بتوانید بیرون رفته و واقعا زندگی کنید. دنیای واقعی بسیار زیباتر از هر دنیای مجازی است.

13. بیرون بروید و همراه دیگران کاری بکنید.

دنیایی که ارزش تجربه کردن دارد در کتاب‌ها، یا تلویزیون، یا پشت صفحۀ کامپیوتر نیست. این دنیا همراه با آدم‌های دیگر است. دست از خجالتی بودن بردارید، بیرون بروید و با آدم‌ها ارتباط داشته باشید.

14. تنها انگلیسی حرف زدن می‌تواند شما را بسیار محدود کند.

اگر که برای یک هفته به کشوری سر بزنید، می‌توانید به هتل رفته و غذاهای گرانقیمت سفارش داده، در یک تور به زبان انگلیسی یا فارسی شرکت بکنید و اینگونه حبابی دور خود ساخته و از زبان محلی این کشور در امان باشید. آخر سر هم فکر کنید که این کشور را شناخته‌اید. اما اگر واقعا دنبال تجربه‌های بی‌نظیر و مواجه با فرهنگ یک کشور هستید، می‌بایست تلاش کنید زبان آنها را تا حدی فرا گیرید.

هر کسی می‌تواند یک زبان را فرا بگیرد. وقتی 21 ساله بودم تصور می‌کردم که نمی‌توانم، اما یک روز تمام بهانه‌ها را کنار گذاشتم و شروع به صحبت کردم. صحبت کردن به یک زبان از همان روز اول، “راز” این است که بتوانید آن را سریعتر و در هر سنی فرا بگیرید.

15. فرهنگ مدرن یک کشور خارجی لزوما نباید با کلیشه‌ها و تصورات شما بخواند.

تمام دنیا به سمت مدرن شدن می‌رود. اما این مدرن شدن لزوما در همه جا به یک شکل و یکسان نیست. در مواجهه با یک فرهنگ، کلیشه‌های احمقانه را کنار گذاشته و با ذهن باز سعی کنید ببینید که زندگی مدرن در آن فرهنگ چگونه خود را نشان داده است. به تفاوت‌های آنها احترام بگذارید، سعی کنید خود را با آنها وفق دهید و بفهمید که از نظر آنها هم شما در بسیاری موارد عقب‌افتاده هستید.