سال‌هاست جوانترهایی که پا از روستای آبا و اجدادی‌شان بیرون گذاشته‌اند، تلاش می‌کنند اسم و رسم و تاریخ و فرهنگ گذشته‌شان را نه تنها به رخ ایرانی‌ها، بلکه به رخ همه دنیا بکشند، اما حالا و پس از گذشت این همه سال انگار آن‌هایی که از این قافله جا مانده‌اند، فقط پیرتر می‌شوند و فقیرتر…

روستا1

به گزارش خبرنگار میراث فرهنگی ایسنا، نه فقط روستای تاریخی «ابیانه»، که از ابتدای جاده و پاسگاه «هنجن» که بن‌بست آن کوه‌های «ابیانه‌»اند تا انتهای جاده‌ی سرسبزش آن‌قدر زیبایی بصری و فیزیکی چشم‌نوازی می‌کند که هر گردشگر را دست‌کم پنج روز می‌تواند سرگرم کند، البته اگر قدری مراعات مردم بومی را هم داشته باشند!

از پاسگاه «هنجن» که عبور می‌کنید، برای رسیدن به نقطه‌ی آخر و آن‌چه از ابتدا هدف‌تان بوده باید پنج روستا که در نوع خود شاهکارهای تاریخی و طبیعی غیرقابل باورند را پشت سر بگذارید.

«هنجن»، «یارند»، «کمجان»، «برز»، «طره» و در نهایت «ابیانه» و تا انتهای همین روستا که به کوه می‌خورد و بن‌بست این طبیعت بکر می‌شود می‌توان صدای آب پر خروش رودخانه‌ی «برزرود» را شنید، جایی که مردمش همه تلاش خود را برای شناساندن روستای محل تولدشان کرده‌اند.

اصلا این منطقه را می‌توان به تنهایی یک منطقه‌ی نمونه گردشگری دانست،‌ منطقه‌ای که این روزها گردشگران فقط آب و درختانش را می‌بینند، نه زیبایی روستاهایی که در طول چند سال گذشته به خاطر آسیب‌هایی که از گردشگران به پیکرشان وارد شده، حالا راضی هستند به همین ندیدن‌ها و پنهان ماندن‌ها.

روستا3

 

مسیر منتهی به روستای تاریخی ابیانه

قرینه دیگر این منطقه را در نقطه‌ی مقابل همین مسیر گردشگری می‌توان دید؛‌ «هنجن» به عنوان نقطه ورود و در ادامه «ولوجرد»، «چیمه»، «تکیه»، «بیدهند» و «فریزهند» و در نهایت رودخانه «چیمه‌رود»، که این مسیر را ادامه‌دار می‌کند. اما یک نکته تاسف‌وار وجود دارد و آن این که آن‌قدر گردشگران در رفت و آمدشان به این مسیر و روستای «فریزهند» آسیب وارد کرده‌اند که مردم روستا دیگر اجازه‌ی ورود هیچ گردشگری را نمی‌دهند، چون حق زندگی توام با آرامش را برای خود مسلم می‌دانند.

اما آن‌چه روستای «ابیانه» را که حالا مردم آن روی «شهر» بودنش تاکید دارند «ابیانه» کرده،‌ براساس آن‌چه در طول چند سال گذشته در خبرها، تصاویر و حرف‌های سینه به سینه‌ منتقل شده دیده‌ایم و شنیده‌ایم، تلاش مردم این روستا برای معرفی،‌ حفظ و شناساندن «ابیانه» به ایران و دنیا بوده است.

اگر روزی گذرتان به این روستا افتاد و از دسته‌های مختلف گردشگران خارجی که در سرتاسر روستا با لیدرهای خود در حرکت‌اند و از دیدن این همه هنر و ذوق و معماری خشنودند شدید و گردشی کوتاه در روستا داشتید، احتمالا در پایان بیشتر ناراحتی و غمزده‌گی از روستا را در وجودتان حس می‌کنید، تا خوشحالی از گردشگران و تمیزی در چند گذر اول جاده!

هرچند هنوز 95 درصد اجزای خانه‌ها، درها و پنجره‌ها و گذرهای این روستا حالت اصلی و اولیه خود را حفظ کرده‌اند، اما از ساخت‌و سازهای نامتناسب انگشت‌شمار خانه‌های روستا، یادگارنویسی روی دیوار برخی خانه‌ها و سرخی بیش از حد رنگِ برخی خانه‌ها و رنگ باختن سرخی برخی دیگر از آن‌ها نمی‌توان چشم پوشید.

از دوره‌ی قائم مقامی حمید بقایی در سازمان میراث فرهنگی، که مردم این روستا در واکنش به آسیب‌هایی که گردشگران به آن وارد کرده بودند مقابل سازمان میراث فرهنگی تحصن کردند و درخواست توجه و تعیین وضعیت برای این روستای تاریخی داشتند تا طرحی که با نام «طرح هادی روستا» و سپس در ادامه‌اش «طرح تفصیلی» بود، روستای تاریخی «ابیانه» و دیگر روستاهای در مسیر آن هنوز با مشکلات متعددی روبه‌رو هستند، حتی برای رسیدن به ابیانه!

روستا2

اگر با جاده‌ی تهران – اصفهان ناآشنا باشید و قصد سفری بدون تور و حتی وسیله‌ی نقلیه به این روستا را داشته باشید، شاید طول مسیر برای‌تان جذاب‌تر هم باشد، به این شرط که با همه‌ی راه‌ها آشنا باشید.

در مسیر جاده‌ی تهران – اصفهان جاده‌ی «آقا علی عباس» و پس از گذر از چشمه‌ی آب آن راحت‌ترین راه برای رسیدن به پاسگاه هنجن است، البته به شرط دل‌رحمی ماشین‌های در حال تردد به منطقه.

با این وجود هزینه‌ی تقریبا زیادی برای رفتن به سفر میان راهی به ابیانه نیاز نیست. از اتوبوس مبدا تا ماشین‌های بین‌راهی و تاکسی ویژه‌ی ابیانه گرفته تا بلیت ورودی این روستا و هزینه‌ی خورد و خوراک و احیانا هتل برای اقامت در شب.

و البته اصرارهای برخی مُسن‌های روستا که این روزها از سرِ بیکاری و شاید از سرِ فقر در ورودی خانه‌های سرخ رنگ‌شان نشسته‌اند یا در میدانچه‌های کوچک روستا با یکدیگر گپ می‌زنند و اگر گردشگری رد شد، آن‌قدر اصرار و التماس برای خرید لواشک خانگی، گیاهان معطر و حتی لباس‌های سنتی می‌کنند تا یا دل گردشگران به خاطر اصرارها راضی به خرید شود یا سعی کنند با دزدیدن نگاه از آن‌ها به سرعت راه‌شان را کج کنند تا دیگر این همه اصرار را نشنوند …

و البته برخی هم با استفاده از تجربه‌ی سال‌های گذشته به تازگی راه بهتری برای پول درآوردن از گردشگران یافته‌اند و به شرط دادن دو هزار تا پنج هزار تومان اجازه‌ی گرفتن عکس یادگاری با بومی‌های مسن که لباس‌های محلی پوشیده‌اند را می‌دهند.

محله‌های ابیانه هم پیر و جوان و فقیر و غنی دارند

روستا

 

تجمع مردم بومی در محوطه روستا

روستای ابیانه هم مانند شهرهای کلان کشور شمال و جنوب دارد. از نظر توجه و رسیدگی به روستا و البته برعکسِ جائی مانند تهران.

هرچه به کوه‌های شمالی روستا نزدیک می‌شوید، بی‌توجهی و کثیفی در روستا بیشتر به چشم می‌خورد و هرچه به دامنه‌های کوه نزدیک می‌شوید و پائین‌تر می‌روید، متوجه رسیدگی بیشتر به کوچه پس کوچه‌ها و نمای ظاهری خانه‌ها می‌شوید.

البته اگر سال‌های گذشته به ابیانه رفته باشید این توجه را بیشتر در خانه‌های شمالی روستا دیده‌اید و حالا با معطل گذاشتن خانه‌های شمالی روستا، بیشتر به سمت مرکز و جنوب روستا رفته‌اند و به تمیزی گذرها بیشتر توجه دارند و نمای خانه‌ها را مرمت و ساماندهی می‌کنند.

البته به پارکینگ تبدیل شدن بخش‌های منتهی به میدانچه‌های این محوطه‌ی تاریخی را هم نمی‌توان نادیده گرفت،‌ هر جا که قدری زمین صاف و امکان جا شدن یک ماشین باشد، این کار را انجام می‌دهند.

«ابیانه» این روزها و شاید این سال‌ها غم دارد. یعنی غم به راحتی در دل هرکس که دست‌کم برای دومین‌بار به این روستای تاریخی می‌رود، جاخوش می‌کند. شاید سال‌های گذشته یعنی زمانی که روستا تازه داشت جای پایش را میان فهرست شهرهای تاریخی و گردشگری باز می‌کرد، حال و هوای بهتری داشت، وقتی که مردمانش هنوز به این نوع زندگی عادت نکرده بودند!

حالا «ابیانه» طرح هادی دارد و طرح تفصیلی برای زندگی هرچه بهتر مردم روستا و البته تامین زیرساخت‌ها برای آن‌چه ورود گردشگر نامیده می‌شود. اما یک فکر ذهن را رها نمی‌کند، در این میان شاید می‌شد راهکارهایی داشت برای جلوگیری از هرگونه پایمال شدن عزت نفس اهالی این روستا و جلوگیری از هرگونه تکدی‌گری در منطقه و رسیدن به یک جواب که به وجود آمدن شرایط کنونی ابیانه، محصول چه طرز تفکری است؟

عصر ابیانه هم دیدنی است، در میدانچه‌ی اصلی ابیانه چند ماشین زنان و مردانی که لباس بومی ابیانه را پوشیده‌اند، سوار می‌کنند و از روستا دور می‌شوند…!

گزارش از خبرنگار ایسنا: سمیه ایمانیان