سفر1

ما هم مثل میلیون‌ها نفر دیگر، تصمیم گرفتیم تعطیلات خود را به مسافرت برویم. مثل اغلب تهرانی‌ها، شمال را به عنوان مقصد انتخاب کردیم. دوشنبه شب از جاده فیروزکوه عزم سفر کردیم.

هنوز به دماوند نرسیده بودیم که با ترافیکی فوق تصور مواجه شدیم. خواستیم به خیال خودمان زرنگ بازی دربیاوریم و از شهر دماوند مقصد را به سمت جاده هراز کوتاه کنیم، غافل از این که ترافیک جاده هراز به مراتب قفل تر از جاده فیروزکوه است.

حتی تصمیم گرفتیم از جاده فیروزکوه به سمت آبسرد، از آنجا به سمت سمنان و شاهرود و در نهایت به سمت گرگان حرکت کنیم. باز هم به بن بستی به نام ترافیک برخورد کردیم.

ناامیدانه از شرقی ترین قسمت پایتخت به سمت غربی ترین نقطه مسیر را عوض کردیم تا شاید بتوانیم از اتوبان کرج ـ قزوین و یا جاده چالوس راهی به سرزمین های شمالی باز کنیم. دریغ و درد که تلاش ما تا ساعت 4 صبح نهایتا ما را تا همین وردآورد پیش برد.

به منزل برگشتیم تا صبح فردا با عزمی جزم تر عزیمت کنیم، اما فردای آن روز(سه شنبه) ترافیک به معنای واقعی کشنده تر بود.

ماشین های کنار اتوبان کرج حتی از تپه های خاکی شانه بزرگراه بالا می رفتند تا شاید چند ماشین جلوتر بیفتند.

عرق ریزان مسیر را به سمت جاده مخصوص کرج، از آنجا به سمت شهریار کج کردیم. در تجربه ای باورنکردنی جاده شهریار را به سمت بوئین زهرا رفتیم. از بوئین زهرا تا قزوین و از قزوین تا منجیل رفتیم. از آنجا که جاده قدیم رشت و بزرگراه قزوین ـ رشت در شهر منجیل به هم می پیوندند، حداقل چهار ساعت در شهر منجیل گرفتار شدیم.

تازه باز هم به خیال خودمان خیلی زرنگ بازی درآوردیم و قسمتی از مسیر را از پشت توربین های شهر دور زدیم. ساعت 4 صبح نسیم بزرگ ترین دریاچه جهان صورتمان را نوازش کرد. در مسیر بازگشت هم همین بس که در روز پنجشنبه که تازه روز قبل از فاجعه جمعه بود، رکورد 16 ساعت ترافیک را از خود به جا گذاشتیم. مسیری که در ترافیکش مردم وسط جاده ناامیدانه زیرانداز پهن می کردند تا شاید فرجی شود و سه ساعت بعد بتوانند حتی یک کیلومتر به پیش برانند.

خب، این انشای ما بود با این عنوان که تعطیلات خود را چگونه گذراندید. ولی بگذارید این انشاهای کودکانه را کنار بگذاریم و چند کلمه حرف جدی بزنیم. در این تعطیلات میلیون ها مسافر با هزار امید و آرزو قصد کرده بودند برای چند روز هم که شده، فارغ از کار و قسط و وام به سفر بروند و تجدید روحیه کنند، اما مسئولان چه تدارکی برای این موضوع دیده بودند؟ واقعا برای کدام یک از ما یا اطرافیانمان از این دست اتفاق ها نیفتاد؟

این تعطیلات را باید فاجعه نامید. این تعطیلات مصداق شکست مسئولان ما در تدارک زیرساخت هاست. این که هجوم جمعیت به شکل غیرمنتظره ای چشمگیر بود، سر جای خود؛ این که جاده های ما کشش این همه مسافر را ندارد، درست؛ ولی واقعا میلیاردها ساعت از وقت این مردم به هدر رفته است.

آیا نباید هیچ نهاد و فردی پاسخگو باشد؟ آیا چنین فاجعه ای صرفا با یکطرفه کردن جاده ها حل می شود؟ هرچند باز هم باید در چنین شرایطی قدردان پلیس راه کشورمان باشیم.

گاهی این پرسش هولناک به ذهن خطور می کند که اگر خدای ناکرده روزی در همین پایتخت زلزله مهیبی بروز کند، میلیون ها نفر در همین تهران محاصره و دفن نخواهند شد؟ واقعا کلانشهری که برای یک تعطیلات چهار روزه خروجی ها و جاده هایش چنین دیوانه وار قفل می شود، چقدر قابل اتکاست؟ این پرسش ها در شرایطی مطرح است که مردم مشکلات حادتری هم در سفرهایشان به چشم دیدند: از اجاره یک سوئیت بوگندو در شمال کشور به قیمت شبی 700 هزار تومان تا افزایش وحشتناک قیمت مواد غذایی در بعضی نقاط که دوران قحطی را به ذهن متبادر می کرد.

حالا این تعطیلات هم به هر روی به پایان رسید. مسافران با یک یا دو روز تأخیر خود را به شهرهایشان می رسانند، ولی مسئولان باید کارشناسی کنند تا این زنگ خطر در آینده ابعاد بحرانی تری به خود نگیرد باید برای زیرساخت های کشور و روزهای بحران تمهیداتی به مراتب کارشناسی شده تر در نظر گرفت.

این که میلیون ها نفر وسط جاده های کشور ناچار باشند زیرانداز پهن کنند و اسم فامیل بازی کنند، از روی خوشگذرانی نیست، بلکه از نجابت آنان است که حتی در این شرایط هم سعی می کنند باز هم خوش بگذرانند. قدردان این مردم باشید مسئولان محترم…

سجاد روشنی – گروه فرهنگ و هنر